قسمتی از کتاب :
شده یه روز یه تصمیمی بگیری بهش عمل کنی و بعد بفهمی اوه چه اشتباه بزرگی کردی ؟
با عصبانیتی که سعی می کردم کنترلش کنم گفتم : آقای سلطانی من فقط دو ماه وقت می خوام آقای سلطانی بدون اینکه سر بلند کنه خودش و با کاغذای روی میزش سر گرم کرد اینبار بلند تر کفتم : آقای سلطانی ؟
سر بلند کرد و با جدیت گفت خانم محترم من به شما ده روز مهلت دادم . آخه آقای سلطانی توی ده روز من چطور 120 میلیون جور کنم